دلم می خواست
هر روز صبح
پله های ایوان را
پایین می آمدیم
تا لب حوض
تا بوسه آب به دست هات
و برگشتنی
- توی بغلت - پله ها را
دو تا یکی بالا می رفتیم
من
یک شمعدانی ام
توی گلدانی که
در حلقه فلزی نرده های راه پله
گیر کرده است